در کانال یوتیوب ما سابسکرایب کنید!
عماد خراسانی
عماد خراسانی » دیوان اشعار » غزلیات
غزل دلم آشفته آن عماد خراسانی
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشم پرآب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری
این چه سوزیست که در پرده ساز است هنوز
- دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
- جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
- گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
- خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
- گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشم پرآب
- همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
- گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
- این چه سوداست عمادا که تو در سر داری
- مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز
- دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
- یار عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
- غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
- دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
- قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
- در این خانه به امید تو باز است هنوز
- این چه سوزیست که در پرده ساز است هنوز