غزل شماره ۱ آذر بیگدلی – گفتی که دلت از عشق پیوسته غمین بادا

آذر بیگدلی

آذر بیگدلی » غزلیات

غزل شماره ۱ آذر بیگدلی

گفتی: که دلت از عشق پیوسته غمین بادا

تا بوده چنین بوده، تا باد چنین بادا

از ناله ی من ای گل، آشفته مکن سنبل

گو پرده درد بلبل، گل پرده نشین بادا!

صید دل از این وادی، دارد سر آزادی

امید که صیادی، بازش به کمین بادا

اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند؛

حرفی بگمان گویند، ای کاش یقین بادا

افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب؛

زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا

تا تیغ جفا بربست، صد کشته بهم پیوست؛

در صید کشی آن دست، چابکتر ازین بادا

غیرت که ز پی پوید، وصلت بدعا جوید؛

هر چند که او گوید، گویم، نه چنین بادا

دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت!

دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا!

گشت این دل شورانگیز، ویران تو چون تبریز؛

این ملک خرابت نیز، در زیر نگین بادا

تاراج بدخشان گر، کرد آن لب جان پرور،

آن زلف سیاه آذر غارتگر چین بادا

  1. گفتی: که دلت از عشق پیوسته غمین بادا
  2. از ناله ی من ای گل، آشفته مکن سنبل؛
  3. صید دل از این وادی، دارد سر آزادی
  4. اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند؛
  5. افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب؛
  6. تا تیغ جفا بربست، صد کشته بهم پیوست؛
  7. غیرت که ز پی پوید، وصلت بدعا جوید؛
  8. دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت!
  9. گشت این دل شورانگیز، ویران تو چون تبریز؛
  10. تاراج بدخشان گر، کرد آن لب جان پرور
  • تا بوده چنین بوده، تا باد چنین بادا
  • گو پرده درد بلبل، گل پرده نشین بادا
  • امید که صیادی، بازش به کمین بادا
  • حرفی بگمان گویند، ای کاش یقین بادا
  • زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا
  • در صید کشی آن دست، چابکتر ازین بادا
  • هر چند که او گوید، گویم، نه چنین بادا
  • دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا!
  • این ملک خرابت نیز، در زیر نگین بادا
  • آن زلف سیاه آذر غارتگر چین بادا