در کانال یوتیوب ما سابسکرایب کنید!
عبدالقادر گیلانی
عبدالقادر گیلانی » غزلیات
غزل شماره ۷۰ عبدالقادر گیلانی
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
تا نکرد اوّل غمش صد رخنه در هر خانهای
گه گیاه درد روید از دلم گه خار غم
من به حیرت کاین همه گل چون دمد از دانهای
میخورم خون دل و خود را به مستی میدهم
تا کنم گستاخ پیشش ناله مستانهای
گفتهای محیی که باشد تا دم از عشقم زند
در طلب فرزانه و در عاشقی فرزانهای
- من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
- هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
- ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
- گه گیاه درد روید از دلم گه خار غم
- میخورم خون دل و خود را به مستی میدهم
- گفتهای محیی که باشد تا دم از عشقم زند
- آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
- هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
- تا نکرد اوّل غمش صد رخنه در هر خانهای
- من به حیرت کاین همه گل چون دمد از دانهای
- تا کنم گستاخ پیشش ناله مستانهای
- در طلب فرزانه و در عاشقی فرزانهای