در کانال یوتیوب ما سابسکرایب کنید!
قدسی مشهدی » غزلیات
غزل شماره ۶۰ قدسی مشهدی
هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست
پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است
گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
سرنوشتم را قضا از بس پریشان زد رقم
هرکه خواندش گفت مضمونی درین مکتوب نیست
کامجویان رشک بر حال زلیخا میبرند
چشم ما جز در قفای گریه یعقوب نیست
در بیابان تمنا هر ندم دیوانهایست
لیک مجنون تو بودن کار هر مجذوب نیست
ابتلای عشق را مپسند جز بر جان من
در بلا هر جورکش را طاقت ایوب نیست
نقش چشم خویش بر بال کبوتر میکشم
طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست
تا از دل خون پر بود مگذار خالی دیده را
شیشه تا پر مِی بود پیمانه خالی خوب نیست
از سر کوی تو قدسی سوی گلشن کی رود؟
جلوه سرو و سمن چون جلوه محبوب نیست
- هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست
- در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است
- سرنوشتم را قضا از بس پریشان زد رقم
- کامجویان رشک بر حال زلیخا میبرند
- در بیابان تمنا هر قدم دیوانهایست
- ابتلای عشق را مپسند جز بر جان من
- نقش چشم خویش بر بال کبوتر میکشم
- دل چو پُر خون می شود،مگذار خالی دیده را
- از سر کوی تو قدسی سوی گلشن کی رود؟
- پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
- گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
- هرکه خواندش گفت مضمونی درین مکتوب نیست
- چشم ما جز در قفای گریه یعقوب نیست
- لیک مجنون تو بودن کار هر مجذوب نیست
- در بلا هر جورکش را طاقت ایوب نیست
- طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست
- شیشه تا پر مِی بود پیمانه خالی خوب نیست
- جلوه سرو و سمن چون جلوه محبوب نیست