آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری با حضور بانو الهه و بانو شمس – رادیو ایران

اتاق قدیمی

ادیبان و هنرمندان

آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری - رادیو ایران

صفحه ادبی و هنری مهربان

اتاق قدیمی | ادیبان و هنرمندان – آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری با حضور بانو الهه و بانو شمس – رادیو ایران
رادیو ایران
با حضور بانو الهه و بانو شمس
آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری
تصنیف موجود: هزار جهد بکردم

همان‌طور که می‌شنوید بانو قمر باوجود کسالتی که داشتند به رادیو رفته و چندی گفتگو کردند، کسالت ایشان مانع از صحبت کردن ایشان می‌شد و لحظه غم‌انگیزی را رقم زد، بانو قمرالملوک وزیری به گفته برخی اواخر عمر خویش را در تنگدستی گذراند ولی دیگر روایت‌ها خلاف این را می‌گویند. از کتاب “قمری که خورشید شد”:
(برخلاف آنچه نوشته‌اند، قمر در سالهای پایانی عمر و خانه نشینی، تنگدست نبود. خدمتکار داشت و در یکی از خانه‌هایی در تهران نو زندگی می‌کرد که به دستور رضا شاه «با مصالح عالی» برای کارکنان دربار ساخته بودند. بدیع الزمان فروزانفر، ادیب بزرگ و استاد دانشگاه تهران در زمانی که عضو مجلس سنا بود، مصوبه‌ای از این مجلس گذراند که برای قمر الملوک وزیری مقرری ماهیانه سیصد تومان تعیین کرد که بعدا تا هشتصد تومان افزایش یافت، یعنی معادل دستمزد استادان برجسته دانشگاه. زبیده جهانگیری می‌نویسد:‌ «غلامحسین ریاضی که عهده دار شغل مهمی چون ریاست بیمارستان وزیری تهران بود با این مرتبه مهم دانشگاهی ماهی هفتصد و شصت تومان یا در این حدود دریافت می‌کرد و در خانه‌اش به روی همه باز بود و … نیز به مردم نیازمند و کارگران بیمارستان می‌رسید» “قمری که خورشید شد صفحه ۱۹۳”. )
 قمر غریبانه به خاک سپرده شد. ( زبیده جهانگیری که برای قمر همچون دخترخوانده بود نوشته است که شمردن آنانی که قمر را تا آرامگاه ابدی همراهی کردند چند دقیقه بیشتر وقت نمی‌گرفت: «به هفتاد درصد آنها، از استادان، نوازندگان معروف و خوانندگان زنگ زدم و جوابها عجیب بود: حضرات یا نبودند، یا در سفر بودند، یا بیمار و بستری یا خواب و … گریه‌ام گرفته بود. در این میان دو نفر استثنا بودند: علی تجویدی و عمو جان حسین تهرانی» “قمری که خورشید شد، چاپ شرکت کتاب، لس آنجلس، صفحه ۲۷۵” . ).
«دیشب قمر مرد. آن بلبل سرگشته سحرآفرین از قلمرو عالم شیدایی ربوده شد.»
اینها جملات رادیو بود که خبر از مرگ قمرالملوک وزیری می‌داد. اگرچه رادیو از مردم و هنرمندان خواست که شرکت کنند اما جز مرتضی نی‌داوود، حسین تهرانی، بدیع‌زاده و ذبیحی و تعدادی از مردم که تعدادشان جمعا به 20نفر هم نمی‌رسید، هیچ‌کس نیامد و غریبانه او را در ظهیرالدوله دفن کردند. ایشان در بخشی از وصیت‌نامه خود چنین نوشته‌اند: ” «… من مرده‌ام اما خاطرهٔ حیات هنری‌ام نمرده‌است. وقتی که تو، این درددل‌های مرا می‌خوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته‌ام. دیگر از حنجرهٔ خشکم صوتی برنمی‌خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی‌کند. من هیچ ثروتی ندارم، اما دل‌های یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال می‌شوند. چشم‌هایی را دارم که در فقدانم اشک می‌ریزند. همان‌هایی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسان‌های خوشبختی هستند…» “.

بانو قمرالملوک وزیری خواننده پرآوازه آوازهای سنتی ایرانی و نیکوکار بود که در دورهٔ خود بسیار شهرت یافت. وی نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت و جز اولین خوانندگان زنی بود که صدایش ضبط شد.
نقلی از زنده یاد مرتضی خان نی داوود: ” “ﻣﻼ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ” ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ و ﭘﺮﻫﻴﺰ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭﺣﺮﻣﺴﺮﺍﯼ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﻳﻦﺷﺎﻩ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ نیز ﺑﻪ ﺫﮐﺮﻣﺼﻴﺒﺖ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ،
ﻗﻤﺮالملوک ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄﯽ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻳﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺁﻭﺍﺯ ﺍﺯ ﺿﺮﻭﺭﻳﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ (ﻳﻌﻨﯽ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ) ﺑﻮﺩ …
ﻗﻤﺮ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﻧﻐﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻋﻴﻨﺎ ﺁﻥ ﺍﻟﺤﺎﻥ ﺭﺍﺗﻘﻠﻴﺪ ﮐﻨﺪ …
ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻭ کشش ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﮐﻪ وی گهﮔﺎهی ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﻊ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻭﺍﺯﺧﻮﺵ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﻣﻀﺎﻋﻒ ﺳﺎﺯﺩ ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻗﻤﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺮﺛﻴﻪ ﺍﺳﺖ!
ﭼﻨﺎﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﯼ ﻣﻮﺛﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ و از آن پس ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﻳﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺛﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﻤﺮ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺩ تا ﺩﺭ مواقع ﻣﻘﺘﻀﯽ ﺩﻭﺻﺪﺍﻳﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻨﺪ… “.

غزل شهریار شاعر برجسته در مدح بانو قمرالملوک وزیری:

 غزل یکشب با قمر

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست / آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید / چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست

آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت / آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست

شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق / پروانه‌صفت باز کنم بال و پر اینجاست

تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم / یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا / جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست

مهمان عزیزی که پی دیدن رویش / همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست

ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش / اِی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام / برخیز که باز آن بت بیداد‌گر اینجاست

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود / بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید / کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

نقل از مهربان: ” افسوس که در این زمان هنر رو به فراموشی است و این گنجینه‌های هنر پارسی به دلیل عدم توجه در گوشه‌ای خاک می‌خورد، سرمایه یک سرزمین سیم و زر نیست بلکه سرمایه و تمام هویت یک سرزمین و مردمان آن هنر، فرهنگ و ادب اوست، ما باید همواره بکوشیم تا این گنجینه‌های مهم هنر و فرهنگ را بازگردانیم و قدردانشان باشیم. “

بهار غلامحسینی معروف به الهه (۱۳۱۳–۲۴ مرداد ۱۳۸۶) از خوانندگان ایرانی بود. از کودکی به خوانندگی علاقه داشت اما خانواده‌اش در آن زمان چندان به آوازخوانی دختر خود علاقه‌ای نداشتند به همین جهت معمولاً به صورت پنهانی در اتاق برای خودش آواز می‌خواند. در بهمن ۱۳۳۳ با خیرالله یگانه، از متمولین و روشنفکران آن زمان ازدواج کرد. پس از چندی از طریق پرویز خطیبی به مجید وفادار معرفی شد که در همسایگی خانه پدری الهه زندگی می‌کرد، سپس از طریق داوود پیرنیا وارد عرصه موسیقی شد.

بانو شمس (لعیا شمسی) متولد شهر رشت و همسر استاد حبیب الله بدیعی با خواندن ترانه های گیلکی ماندگار از سال 1327 آغاز بکار کرده. وی اولین خواننده زن گیلانی که وارد رادیو شدو با تعلیم نزد استادابوالحسن صبا و استاد حسین یاحقی به برنامه گلها راه یافت و در چند فیلم سینمائی هم اجرای نقش نمود.

زبیده جهانگیری (زاده ۱۳۲۰ – درگذشته ۲۹ تیر ۱۳۹۸) با نام هنری و تخلص شعری شبنم، شاعر، هنرپیشه، نویسنده و ویراستار ایرانی بود. زبیده جهانگیری در جلیل‌آباد (خیابان خیام کنونی) تهران در خانواده‌ای از ایل بختیاری و مالکان روستاهای فریدن اصفهان چشم به جهان گشود. در خردسالی، مادرش به صورتی اتفاقی با قمرالملوک وزیری آشنا شد. دوستی آن دو چنان گرم شد که قمر برای زبیده، مانند مادرخوانده بود و زبیده، قمر را “مامان قمر” صدا می‌زد.

00:10 آغاز گفتگو
00:46 حضور بانو الهه و بانو شمس
2:01 کسالت قمرالملوک وزیری
3:10 – خواندن غزل شهریار توسط بانو الهه با ویولن استاد تجویدی برای بانو قمر
5:20 – دو تصنیف از بانو قمر
12:20 صحبت های پایانی گوینده و پایان

—————————————–
Program: Old Room
This episode is taken from the Radio Iran Interview with Qamar-ol-Moluk Vaziri.
Qamar-ul-Moluk Vaziri was the first woman of her time who sing in public without hijab and she was one of the first women whose voice was recorded.

صفحه ادبی و هنری مهربان

اتاق قدیمی | ادیبان و هنرمندان – آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری با حضور بانو الهه و بانو شمس – رادیو ایران
رادیو ایران
با حضور بانو الهه و بانو شمس
آخرین گفتگو با قمرالملوک وزیری
تصنیف موجود: هزار جهد بکردم

همان‌طور که می‌شنوید بانو قمر باوجود کسالتی که داشتند به رادیو رفته و چندی گفتگو کردند، کسالت ایشان مانع از صحبت کردن ایشان می‌شد و لحظه غم‌انگیزی را رقم زد، بانو قمرالملوک وزیری به گفته برخی اواخر عمر خویش را در تنگدستی گذراند ولی دیگر روایت‌ها خلاف این را می‌گویند. از کتاب “قمری که خورشید شد”:
(برخلاف آنچه نوشته‌اند، قمر در سالهای پایانی عمر و خانه نشینی، تنگدست نبود. خدمتکار داشت و در یکی از خانه‌هایی در تهران نو زندگی می‌کرد که به دستور رضا شاه «با مصالح عالی» برای کارکنان دربار ساخته بودند. بدیع الزمان فروزانفر، ادیب بزرگ و استاد دانشگاه تهران در زمانی که عضو مجلس سنا بود، مصوبه‌ای از این مجلس گذراند که برای قمر الملوک وزیری مقرری ماهیانه سیصد تومان تعیین کرد که بعدا تا هشتصد تومان افزایش یافت، یعنی معادل دستمزد استادان برجسته دانشگاه. زبیده جهانگیری می‌نویسد:‌ «غلامحسین ریاضی که عهده دار شغل مهمی چون ریاست بیمارستان وزیری تهران بود با این مرتبه مهم دانشگاهی ماهی هفتصد و شصت تومان یا در این حدود دریافت می‌کرد و در خانه‌اش به روی همه باز بود و … نیز به مردم نیازمند و کارگران بیمارستان می‌رسید» “قمری که خورشید شد صفحه ۱۹۳”. )
 قمر غریبانه به خاک سپرده شد. ( زبیده جهانگیری که برای قمر همچون دخترخوانده بود نوشته است که شمردن آنانی که قمر را تا آرامگاه ابدی همراهی کردند چند دقیقه بیشتر وقت نمی‌گرفت: «به هفتاد درصد آنها، از استادان، نوازندگان معروف و خوانندگان زنگ زدم و جوابها عجیب بود: حضرات یا نبودند، یا در سفر بودند، یا بیمار و بستری یا خواب و … گریه‌ام گرفته بود. در این میان دو نفر استثنا بودند: علی تجویدی و عمو جان حسین تهرانی» “قمری که خورشید شد، چاپ شرکت کتاب، لس آنجلس، صفحه ۲۷۵” . ).
«دیشب قمر مرد. آن بلبل سرگشته سحرآفرین از قلمرو عالم شیدایی ربوده شد.»
اینها جملات رادیو بود که خبر از مرگ قمرالملوک وزیری می‌داد. اگرچه رادیو از مردم و هنرمندان خواست که شرکت کنند اما جز مرتضی نی‌داوود، حسین تهرانی، بدیع‌زاده و ذبیحی و تعدادی از مردم که تعدادشان جمعا به 20نفر هم نمی‌رسید، هیچ‌کس نیامد و غریبانه او را در ظهیرالدوله دفن کردند. ایشان در بخشی از وصیت‌نامه خود چنین نوشته‌اند: ” «… من مرده‌ام اما خاطرهٔ حیات هنری‌ام نمرده‌است. وقتی که تو، این درددل‌های مرا می‌خوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته‌ام. دیگر از حنجرهٔ خشکم صوتی برنمی‌خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی‌کند. من هیچ ثروتی ندارم، اما دل‌های یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال می‌شوند. چشم‌هایی را دارم که در فقدانم اشک می‌ریزند. همان‌هایی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسان‌های خوشبختی هستند…» “.

بانو قمرالملوک وزیری خواننده پرآوازه آوازهای سنتی ایرانی و نیکوکار بود که در دورهٔ خود بسیار شهرت یافت. وی نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت و جز اولین خوانندگان زنی بود که صدایش ضبط شد. 
نقلی از زنده یاد مرتضی خان نی داوود: ” “ﻣﻼ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ” ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ و ﭘﺮﻫﻴﺰ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭﺣﺮﻣﺴﺮﺍﯼ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﻳﻦﺷﺎﻩ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ نیز ﺑﻪ ﺫﮐﺮﻣﺼﻴﺒﺖ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ،
ﻗﻤﺮالملوک ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄﯽ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻳﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺁﻭﺍﺯ ﺍﺯ ﺿﺮﻭﺭﻳﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ (ﻳﻌﻨﯽ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ) ﺑﻮﺩ …
ﻗﻤﺮ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﻧﻐﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻋﻴﻨﺎ ﺁﻥ ﺍﻟﺤﺎﻥ ﺭﺍﺗﻘﻠﻴﺪ ﮐﻨﺪ …
ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻭ کشش ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﮐﻪ وی گهﮔﺎهی ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﻊ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻭﺍﺯﺧﻮﺵ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﻣﻀﺎﻋﻒ ﺳﺎﺯﺩ ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻴﺮﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻗﻤﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺮﺛﻴﻪ ﺍﺳﺖ!
ﭼﻨﺎﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﯼ ﻣﻮﺛﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ و از آن پس ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﻳﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺛﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﻤﺮ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺩ تا ﺩﺭ مواقع ﻣﻘﺘﻀﯽ ﺩﻭﺻﺪﺍﻳﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻨﺪ… “.

غزل شهریار شاعر برجسته در مدح بانو قمرالملوک وزیری:

 غزل یکشب با قمر

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست / آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید / چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست

آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت / آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست

شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق / پروانه‌صفت باز کنم بال و پر اینجاست

تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم / یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا / جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست

مهمان عزیزی که پی دیدن رویش / همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست

ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش / اِی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام / برخیز که باز آن بت بیداد‌گر اینجاست

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود / بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید / کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

نقل از مهربان: ” افسوس که در این زمان هنر رو به فراموشی است و این گنجینه‌های هنر پارسی به دلیل عدم توجه در گوشه‌ای خاک می‌خورد، سرمایه یک سرزمین سیم و زر نیست بلکه سرمایه و تمام هویت یک سرزمین و مردمان آن هنر، فرهنگ و ادب اوست، ما باید همواره بکوشیم تا این گنجینه‌های مهم هنر و فرهنگ را بازگردانیم و قدردانشان باشیم. “

بهار غلامحسینی معروف به الهه (۱۳۱۳–۲۴ مرداد ۱۳۸۶) از خوانندگان ایرانی بود. از کودکی به خوانندگی علاقه داشت اما خانواده‌اش در آن زمان چندان به آوازخوانی دختر خود علاقه‌ای نداشتند به همین جهت معمولاً به صورت پنهانی در اتاق برای خودش آواز می‌خواند. در بهمن ۱۳۳۳ با خیرالله یگانه، از متمولین و روشنفکران آن زمان ازدواج کرد. پس از چندی از طریق پرویز خطیبی به مجید وفادار معرفی شد که در همسایگی خانه پدری الهه زندگی می‌کرد، سپس از طریق داوود پیرنیا وارد عرصه موسیقی شد.

بانو شمس (لعیا شمسی) متولد شهر رشت و همسر استاد حبیب الله بدیعی با خواندن ترانه های گیلکی ماندگار از سال 1327 آغاز بکار کرده. وی اولین خواننده زن گیلانی که وارد رادیو شدو با تعلیم نزد استادابوالحسن صبا و استاد حسین یاحقی به برنامه گلها راه یافت و در چند فیلم سینمائی هم اجرای نقش نمود.

زبیده جهانگیری (زاده ۱۳۲۰ – درگذشته ۲۹ تیر ۱۳۹۸) با نام هنری و تخلص شعری شبنم، شاعر، هنرپیشه، نویسنده و ویراستار ایرانی بود. زبیده جهانگیری در جلیل‌آباد (خیابان خیام کنونی) تهران در خانواده‌ای از ایل بختیاری و مالکان روستاهای فریدن اصفهان چشم به جهان گشود. در خردسالی، مادرش به صورتی اتفاقی با قمرالملوک وزیری آشنا شد. دوستی آن دو چنان گرم شد که قمر برای زبیده، مانند مادرخوانده بود و زبیده، قمر را “مامان قمر” صدا می‌زد.

00:10 آغاز گفتگو
00:46 حضور بانو الهه و بانو شمس
2:01 کسالت قمرالملوک وزیری
3:10 – خواندن غزل شهریار توسط بانو الهه با ویولن استاد تجویدی برای بانو قمر
5:20 – دو تصنیف از بانو قمر
12:20 صحبت های پایانی گوینده و پایان

—————————————–
Program: Old Room
This episode is taken from the Radio Iran Interview with Qamar-ol-Moluk Vaziri.
Qamar-ul-Moluk Vaziri was the first woman of her time who sing in public without hijab and she was one of the first women whose voice was recorded.

مجموعه‌ای از تصاویر قدیمی و کمیاب از بانو قمرالملوک وزیری

ویدیوهای دیگر